یه محله ای بودم این و اون میگفتن جن زیاد داره برای خودم هم چند بار پیش اومد یک بار که تو اتاق بودم یهو دیدم یکی با پیراهن قهوه ای از در رفت بیرون رفتم طرف در دیدم حتی قفل زنجیری هم که به در بود از طرف خودم هنوز به در وصله .یک بار هم شب روی پشت بام خوابیده بودم صبح صدای جن میومد چند بارگفت بیدار شو ، تا فواصل زیاد کسی اطرافم نبود ولی صدای نزدیک بود خیلی هم گرفته و خاص بود.یک بار هم توی انباری تاریک بود صدای یک پیرزن میومد انگار داشت برای یک کودک لالایی میخوند،درباره این جاهای دیگر هم شنیدم،شما هم خاطره از جن بگید.
:: موضوعات مرتبط:
نوشته ,
,